كار من ارائه پيش بيني هايي براي سرمايه گذاري هاي بزرگ در زيرساخت هاي عربستان سعودي و تعريف سناريوهايي براي صرف چنين پولهايي بود. به طور خلاصه از من خواسته شده بود كه نهايت خلاقيت خود را براي توجيه تزريق ميليون ها دلار به اقتصاد عربستان با استفاده از تجهيزات و مهندسي ايالات متحده بكار ببندم. از من خواسته شده بود كه اين كار را به تنهايي و نه با استفاده از كاركنان خود انجام دهم . بنابراين در اتاق كنفرانس كوچكي مستقر شدم كه چندين طبقه بالاتر از جايي قرار داشت كه اداره من در آن واقع شده بود. به من اخطار داده شده بود كه اين كار از يك طرف موضوع امنيت ملي بوده و از سوي ديگر براي MAIN بسيار پرمنفعت است.
متوجه شدم كه هدف اصلي در اين مورد همانند موارد معمول كه پرداخت وام به كشورها به گونه اي كه نتوانند بازپرداخت كنند نيست بلكه پيدا كردن راهي است كه توسط آن دلارهاي نفتي دوباره به آمريكا برگردند. در طي اين فرآيند عربستان سعودي هر چه بيشتر به ايالات متحده وابسته شده و با غربي شدن هر چه بيشتر، به طرفدار و جزئي از سيستم آمريكا تبديل مي شد.
صريح و بيپرده بايد اذعان داشت كه ما التفات بايستهاي به «فرهنگ سازي» نداريم و به همين دليل نيز تا حد زيادي، «ابزار زده» شدهايم. نمونه روشن آن را در ارتباط خود با كامپيوتر ميتوانيم مشاهده كنيم. براستي ما چقدر از كامپيوتر استفاده بهينه به عمل ميآوريم؟ ميزان بهرهوري كامپيوتر در جامعه ما چقدر است و رتبه ما در اين زمينه در سطح جهاني، چيست؟ در عين حال به محض آن كه مدلي بالاتر به بازار مصرف ميآيد، با حرص و ولع فراواني در پي خريد آن برميآييم، بيآن كه برايمان اهميت داشته باشد كه چرا و بر اساس کدام نیاز و ضرورت؟! اتومبيل، نمونه ديگري است كه عدم فرهنگسازي درباره نحوه استفاده مناسب از آن، مشكلات فراوان و كلافهكنندهاي را براي ما در زمينههاي گوناگون رقم زده است و قسعليهذا.
آيا ابزار زدگي ناشي از عدم فرهنگسازي صرفاً محدود به آلات و ادوات صنعتي و تكنولوژيك است و يا ميتوان در حوزههاي ديگر نيز اين نقيصه بزرگ را مشاهده كرد؟ اگر خوب نگاه كنيم، پاسخ به اين سؤال قطعاً مثبت است