با وقوع کودتاي ۲۸ مرداد، شاه و دربار از بحران عبور کردند. کمکهاي مالي امريکا امکان نظاميگري را فراهم کرد و اين گرايش بعدها به مدد سرازير شدن دلارهاي نفتي به اوج رسيد.
پس از انعقاد قرارداد کنسرسيوم در سال ۱۳۳۳ و برکناري دولت کودتا، دوباره دربار رونق گرفت و شاه که گمان ميکرد تنها راه غلبه بر مشکلات داخلي و بحرانهاي منطقهاي نظاميگري است اقتصاد نفتي ايران را معطوف به گسترش و توسعه تشکيلات نظامي و خريد تسليحات کرد.
حسين علاء، اين آخرين حلقه از رجال استخواندار قاجار براي چنين روزي برگزيده شده بود. کسي که به رغم گرايش آشکار به سياستهاي انگلستان، چندي در همراهي با قوام به امريکا نزديک شده بود. علاء به سبب نرمش در موضعگيريها، براي چنين روزي مناسب مينمود.
در آن سالها بيش از آنکه امريکا از نفوذ شوروي در خاورميانه نگران بوده باشد، جمال عبدالناصر زبان مشترک اعراب، انگلستان را به وحشت انداخته بود. براي پيشگيري از نفوذ و گسترش نهضت مصر، ايران ميبايست در رأس پيمان نظامي باشد؛ « پيمان بغداد» (که بعدها با خروج بغداد از آن به « پيمان سنتو» شهرت يافت). کشورهاي ايران، عراق، ترکيه و پاکستان زيرنظر انگلستان اعضاي پيمان بغداد بودند.