تحقير و فشار نسبت به موالي ، عرب را با ماجراي شعوبيه مواجه كرد. اين شعوبيه كساني بودند كه در مقابل غرور نژادي بيش از حدي كه اعراب داشتند نه فقط منكر تفوق و سيادت فطري آنها ـ چيزي كه خود اعراب ادعا مي كردند ـ بودند ، بلكه تمام اقوام عالم را مساوي مي شمردند و تفاخر و تعصب عرب را مخالف اسلام و قرآن مي دانستند و رد مي ركدند. دعوي اين قوم كه « اهل تسويه » خوانده مي شدند دستاويز طبقات ناراضي و پرجوش و خروش موالي گشت كه نه تنها سيادت فطري عرب را انكار مي كردند بلكه عرب را از اقوام ديگر هم پست تر مي شمردند و در ذكر مطاعن آن قوم به افراط و مبالغه مي گراييدند. چنانكه در مقابل اعراب كه ايرانيها را علوج و عجم و اسراء و موالي مي خواندند اينان خويشتن را فرزندان جم و خسرو و ابناء احرار نام مي نهادند و چنان هر ايراني گمنام دعوي انتساب به خاندي كسري و قباد مي كرد كه به قول يك شاعر عرب گيويي نبطيها هرگز در جهان نبوده اند