از آنجا كه خانواده، اساسيترين ركن جوامع بشري محسوب ميشود استحكام بنيان آن همواره مورد توجه پيامبران، مصلحات اجتماعي و انديشمندان بوده است. سلامت اجتماع در گرو ثبات و پايداري خانوده است و زوال اين نهاد و پايه، پيامدهاي بس ناگوار را در مقياس اجتماعي بدنبال خواهد داشت.
گسترش زندگي ماشيني و مشكلات و انحطاط اخلاقي ناشي از آن و سستي بنياد خانوده، پديدة طلاق به عنوان يك معضل اجتماعي بيش از پيش خودنمائي ميكند. اسلام به عنوان ديني كامل و جامع در برابر اين پديده نيز از موضعي حكيمانه و واقع بينانه برخوردار است. شكي نيست كه طلاق در نظر اسلام امري مذموم و ناپسند است. روايات فراواني در نكوهش طلاق وارد شده و از آن بعنوان «ابغضالحلال» ياد شده است. بر اساس اين موضع گيري، مردي كه به مباني اسلامي پايبند و معتقد است از طلاق ميپرهيزد و هرگز زن خود را بدون ضرورت و از روي هوي و هوس طلاق نميدهد. ليكن از آنجا كه زندگي زناشوئي به مرحلهاي ميرسد كه مزاياي فردي و اجتماعي خود را از دست داده، هم از نظر زن و شوهر و هم از نظر فرزندان و هم از نظر جامعه زيان بخش ميگردد، اسلام طلاق را بعنوان آخرين راه حل ميپذيرد ولي براي جلوگيري ا ز اينكه اساس خانواده به راحتي فرو نريزد براي تحقّق آن شرايطي سخت مقرر كرده است.