قرن نوزدهم را مي توان عصر به وجود آمدن تماس و گسترش ارتباطات دانست كه تبعات بسيار مهم تاريخي به بار آورد و به منزله الگوئي براي پيشرفت و از ميان برداشتن بي خبري اجتماعي ، اقتصادي و استبداد سياسي بوده كه موجب اميد و قوت قلب ايرانيان طالب پيشرفت و اصلاحات گرديده ، اين تحول در پيدايش انقلاب مشروطه نقش داشته و اين انقلاب خود نيز نتوانست موفق باشد و موج غرب گرايي فكري با مشروطه به اوج خود رسيد.
سئوال قابل طرح آنست كه چه شد كه تفكر «غرب گراي» قبلي اين چنين جاي خود را به معرفت «غرب ستيز» فعلي داد؟
نخستين دليل رواج اين فرهنگ عقب ماندگي مزمن علوم انساني در ايران و فقدان روش نقد نظري باز مي گردد. دليل بعدي كه اسباب موفقيت نگرش جديد به غرب را فراهم آورد آن بود كه اين انديشه توسط چپ وارد جامعه ما گرديد. دليل سوم نظريه استعمار ، عامل عقب ماندگي آن بود كه بسياري از آراي چپ توسط گروهي و جريانات اسلامي مورد استفاده قرارگرفت و آراي چپ از مقبوليت زيادتر بين اقشار تحصيل كرده و دانشمند و روشنفكران جامعه برخوردار بود. همچون مجاهدين كه عملاً حد و مرزي ميان اسلام و ماركسيزم قائل نبودند و به اين اعتبار كه ماركسيزم تنها ايدئولوژيو حامي منافع ستمديدگان و زحمتكشان است . وارد تفكر مجاهدين شد.
بنابر اين جريان «غرب ستيزي» يا پيدايش جريانات اسلام گراي مدرن در ايران تقويت گرديد و به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي در ايران به مراتب جديتر گذشت.
صوفيان اين عهد ، در ايران و آنيران ،اثرهايي كه غالباً در مرتبه هاي دوم و سوم قرار دارند ، بنظم و نثر پديد آورند و آيين پيشينيان را در اين دنبال كردند . هيچ يك از اين كتابها و دفترها ارزش آثار عارفان بزرگ گذشته را ندارد ، نه از حال و ذوق و فصاحت آنان در اينجا اثريست و نه از عمق فكر و انديشة پارديي از آنها در اينها خبري . بيشتر در آنها به بيان آيينها و سنت ها ، تعبير و اصطلا حها و يا تكرار مطلبهاي گذشتگان با شرح و بياني كه درخور زمان باشد توجه شده است . بعضي هم در شرح حال و اثرها و سخنان عارفان پيشين و يا ترجمه احوال مشايخ متأخر است .
بقاي تصوف
درستست كه ستيزه جوييها ي عالمان مذهبي ، از ميانه عهد صفوي ببعد با تصوف و صوفيان و حتي با عرفان ايراني ، سخت و طولاني بود ، ليكن باه همه شدت و توانايي نتوانست بنياد اين جريان خاص فكري و ذوقي را بر اندازد .
نهضت هاي صوفيان شيعي مرهب دوران تيموري كه پيش از ين اشاره كرده ام ضامن بقاي تصوف در دوران ترويج قهر آميز تشيع و همچنين در عهد غلبه عالمان قشري مي توانست بود و چنين نيز شد زيرا صوفيان شيعي در زمره ديگر شيعيان ، بي آنكه حاجت بتظاهر داشته باشند ، توانستند خود را از دوره شدت عمل بيرون كشند و بحيات اجتماعي خود ادامه دهند .
از سويي ديگر ميان عالمان اخباري و اصولي و بعضي از حكيمان بيش و كم كساني بودند كه يا خود بنحوي تمايل بمقالات عارفان و صوفيان داشتند و يا در برابر آنان خاموش مي نشيتند و بدين طريق صوفيان مجال بازماندن و گسترش دايره كوشايي خود مي بافتند .