پس از تصويب قانون ملي شدن صنعت نفت و نخست وزيري مصدق، در پايان اولين جلسة هيئت دولت ، مصدق به اداره كل تبليغات صريحا دستور داد ، هنگامي كه در بارة وي مطلبي از راديو پخش مي شود ، الفاظ و عناوين را به كلي حذف كنند. به شهرباني دستور داد:« در جرايد ايران آنچه راجع به شخص اينجانب نوشته مي شود ، هر چه نوشته باشند و هر كه نوشته باشد نبايد مورد اعتراض قرار گيرد…….»
دكتر مصدق همچنين به سبب اختيارات فوق العاده ايكه در تاريخ 20 مرداد1331 از مجلس گرفته بود؛ دومين قانون مطبوعات ايران را وضع و تصويب نمود.
قانون مطبوعات دكتر مصدق مشتمل بر 5 فصل و 46 ماده و 11 تبصره بود[1] كه فصل اول آن به تعريف روزنامه و مجله اختصاص يافته بود و بقيه فصول به ترتيب عبارت بودند از : حق جوابگويي و آئين نامه هاي مطبوعاتي، جرايم مطبوعاتي، تخلفات و بالاخره دادرسي مطبوعاتي و هيئت منصفه.پس از گذشت 4 ماه از اجراي قانون جديد مطبوعات، دولت دكتر مصدق براي نظارت بيشتر بر مديران جرايد تصميم گرفت به مفاد سوم و هشتم قانون مصوب خود بيافزايد.
مصدق بار ديگر با استفاده از اختيرات فوق العاده دو مادة مزبور را اصلاح كرد ودر 20 خرداد1322 انتشار داد. هنوز دو ماه از عمر اصلاحيه نگذشته بود كه با وقوع كودتاي 28 مرداد1332 حكومت مصدق سقوط كرد.
سلجوقشاه، از خاندان سلغريان، وقتى به قتل رسيد جز اتابك آبِش دختر سعد وخواهرش سُلْغَم، كسى وارث تاج و تخت نبود. از اين جهت آبشخاتون كه به همراه خواهردر قلعهاى زندانى بود به رغم كمى سن به كمك امراى شول و تراكمه به حكومت رسيد وچون او و خواهرش تنها بازماندگان حكّام سُلغرى بودند، خطبه به نامش خواندند و سكّهبه نامش ضرب نمودند.
خواجه رشيدالدين فضلاللَّه همدانى در كتابجامعالتواريخ نوشته است آبشخاتون در زمان تركانخاتون نامزد منگوتيمور گرديد. اينخانم به مذهب تشيّع گرايش داشت و تحت تأثير افكار شرفالدين ابراهيم در ترويج اينآئين كوشيد و اموال خويش را وقف پيشبرد و گسترش تشيّع نمود.(1) پس از چندى ميانشرفالدين و آبشخاتون اختلافى بروز كرد و اين زن دستور داد وى را به قتل برسانند. گفتهاند اين فرد كه از سادات شيراز بود، ادعاى مهدويت كرده بود.(2)
از اين پساوضاع نابسامان و ناتوانى اين بانو، عملاً حكومت را از دست وى بيرون آورد به نحوىكه از امارت جز نامى برايش باقى نماند تا آنكه بين آبشخاتون و مركز فرمانروايىمغولان ارتباطى برقرار گرديد و وى به عقد ازدواج طلاشمنكو فرزند هلاكوخان در آمد. مدتى طلاشمنكو، والى فارس بود و در سال 682 هجرى، آبشخاتون به جاى وى گماشته شد. استقبال مردم شيراز از او و پشتگرمى وى به خان مغول سبب گرديد تا اين زن از روشمسالمتآميز قبلى دست بردارد و رفتارى خودسرانه با مردم در پيش گيرد و ديوانى براىمصادره املاك و دارايى اهالى اين سامان به راه اندازد. آبشخاتون در خرج و هزينهعايدات اسراف و تبذير بسيارى مىنمود و از اين جهت سرزمين فارس در دوران حكمرانى وىبا قحطى و خشكسالى مقارن گشت و عايدات كمترى به حكومت مركزى ارسال نمود