اسلام را بايد هم ديني به شمار آورد که حضرت محمد (ص) پيام آن بود، وهم نوعي روش زندگي که توانست اقوام مختلف از نژاد هاي گوناگون را گرد هم آورد و برابري و تساوي بين آنها بر قرار سازد. وحدت فرهنگي مورد نظر و پيشبرده اسلام، ضرورتا قلمرو و خلاقيت هنري را در بر گرفت. هنر اسلامي با تأکيد بر نيروهاي خلاقه ممالک مفتوحه در جاي خود يک کل جديد از اين منابع گوناگون فراهم ساخت که مباني آن مستقيما و بلافاصل روشن و بديهي نبوده هنر اسلامي از سنن باستاني خاور نزديک از ايران از جهان فرهنگ هندي و رومي از تمدن بيزانس از آسياي مرکزي و سنن هندي و بالاخره از جريانهاي منطقه اي و مردمم در بخشهاي مختلف امپراتوري اسلامي، تاثير پذيرفت. هنر اسلامي را مي بايست قبل از همه از عصر فتوحات اعراب و نيمه دوم قرن اول هجري مشخص کرد. (شروع اين دوره مي بايست در سال 661 م يعني تاريخ انتقال خلافت اموي به دمشق در سوريه سابق بيزانس دانست) تداوم هنر اسلامي به رغم ادوار افول و رکود تاکنون ادامه يافته است .
هياتهاي اکتشافي به ويژه از اوايل قرن بيستم، شکافهاي شناخت مارا از آثار هنر اسلامي پر کردند. انواع مختلف اين آثار هنري از طريق پژوهش کامل شناخته شدند و پرده از روي اساليب فني آنها به يکسو نهاده شد.
مورخان دوره قاجار بيشتر به شرح حوادث سياسييا شيوه زندگاني شاهان و رجال پرداخته اند و علاقه ايبه تبيين زندگي اجتماعي مردم كه زنان نيمي از آنها بوده اند نشان نداده انداز اين رو در لابه لايتاليف هاي خود به صورت پراكندهو غير مستقيمبه مسائل اجتماعي مردم اشاره كرده اند و چون اكثر مورخان به دربار وابسته بوده اندبيشتر به گزارش از وضع زنان درباري و خاندانهاي اشرافي پرداخته اند اما مولفاناروپايي چون با فرهنگ ايراني بيگانهبودهوزندگيايرانيان از هر نظر برايشان جالب بوده به جزئيات آن توجه بيشتري داشته اند و از طرف ديگر مولفين اروپايي درنگارشبسياري از مسائل اجتماعيو درباري با آزادي بيشتري سخن گفته اند و زنان و مردانعهد قاجار را خرافاتي و به دليل برخوردار نبودن از آموزش ، فاقد بينش سياسي اجتماعي لازم معرفي كرده اند.