قسمت اعظم آنچه در رابطه باآموزش رسمی تفکر انجام شده ، بر مهارت هایی همچون تدریس تحلیلی تاکید می کند . اینکه چگونه دانش آموزان ادعاها را درک کنند، یک استدلال منطقی را به وجود آورند یا آنرا دنبال کنند، پاسخ ها را بفهمند ، راه های نادرست را حذف کرده و بر راه های صحیحتمرکز کنند. با وجود این ، یک نوع تفکر دیگر هم وجود دارد که به بررسی ایده ها میپردازد، احتمالات را به وجود می آورد، به دنبال پاسخ های متعدد و صحیحی می گردد وتنها به یک پاسخ درست اکتفا نمی کند. هر دو نوع تفکر برای موفقیت در زندگی روزمرهحیاتی هستند ؛ اما نوع دوم بیشتر پس از اتمام دروه کالج نادیده گرفته می شود. بایدبین این دو روش بدین نحو تماییز قائل شویم :
يكى ديگر از مبادى علم اخلاق اين است كه آيا اخلاق، قابل تغيير استيا نه؟ فارابى در كتاب شريف «الجمع بين الرايين» در باره يكى از بحثهاى مورد اختلاف دو شخصيتبزرگ علمى يعنى ارسطو و افلاطون در مسئله اخلاق مىفرمايد:
عدهاى بر آنند كه بين اين دو شخصيت عظيم علمى، اختلاف نظر هست; ارسطو بر اين باور است كه اخلاق، جزو عادات تغيير پذير و تحول ياب است; اما افلاطون بر اين عقيده است كه اخلاق بر دو قسم است: قسمى طبيعى و قسمى ديگر كسبى است و بخش طبيعى اخلاق، قابل تغيير نيست.
البته اگر اين دو سخن با همين دو تعبير، از آن دو شخصيتبزرگ فلسفى نقل شده باشد، با هم ناهماهنگ است; زيرا ارسطو مىگويد اخلاق كلا قابل تغيير و تحول است ولى افلاطون مىگويد شاخهاى از اخلاق كه كسبى است، قابل تغيير است; اما بخش ديگر آن كه طبيعى است قابل تغيير نيست.